با اجازه خدا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ستایش خدا

ستایش سزای کیهان خداییست که هر ذره از کمال صنعش خورشیدی است ساتر و

هر حرف بر راستی سخنش برهانی است قاطع،هر بقعه شاهد زیبای جمالش را حجله ای است

آراسته،هر ناحیه سر ودل آرای جلالش را روضه ای است پیراسته .

دعای من

29 فروردین 1393 توسط با اجازه خدا


خدایا

مارااز آنانی قرار ده که

پیشانیشان سجده گاه عظمت تو

چشمانشان بی خواب خدمت تو

اشک هایشان زبان خشیت تو

قلب هایشان متعلق به محبت تو

دلهایشان لرزان عظمت توست

ای آنکه ماههای رخسار تو

روشنایی راه

وزیبایی نگاه عاشقان توست

خدایا

مرا چشمی ده که فقط گریان تو باشد

وسینه ای که فقط سوزان تو

خدایا

خودت را معشوق ترین من قرار ده

ومرا عاشق ترین خویش

 نظر دهید »

خداشناسی

29 فروردین 1393 توسط با اجازه خدا


خداشناسی

وگواهی میدهم که خدایی نیست جز خدای یگانه

آغاز اوست که پیش ازاوچیزی نیست

وپایان همه اوست که بی نهایت است

پندارها برای اوصفتی نمی توانند فراهم آورند

وعقل هاازدرک کیفیت او درمانده اند

نه جزیی برای اومیتوان تصور کرد ونه تبعیض پذیراست

ونه چشم ها وقلب ها می توانند اورابه درستی فرا گیرند..

نهج البلاغه 85

 نظر دهید »

خدا یعنی

28 فروردین 1393 توسط با اجازه خدا


خدا یعنی             خدا یعنی

خدا یعنی که والشمس والضحها
خدا یعنی قسم برآسمانها

خدا یعنی که یک عالم ستاره
چکیده روی دست کهکشانه

اخدا یعنی که یک گل با اجازه
کنار خانه ی پروانه رویید

خدا یعنی که برای خاطر گل

دوباره چشمه ای از سنگ جوشید

خدایعنی پرستوها قشنگند

خدا یعنی که دریا هست آبی

خدایعنی برای پرسش شب

همیشه یک جواب آفتابی

خدا یعنی همان موسیقی باد
خدا یعنی که رقص شاپرکها

میان این همه آواز رنگی

خدا یعنی سکوت قاصدکها

خدا یعنی که ماهی ضرب در آب

خدا یعنی که جمع بال وپرواز

خدا یعنی زمین با لحظه هایش
خدا یعنی که هر چیزی از آغاز

خدا یعنی سجود قطره بر خاک
خدا یعنی رکوع برگ بر باد

خدا یعنی تشهد های باران

همان وقتی که گل را آب میداد

خدا یعنی که والیل اذا یسر
خدا یعنی که حتی مطلع الفجر

خدا یعنی له ما فی السماوات

خدایعنی…

 نظر دهید »

خدای مهربانم

27 فروردین 1393 توسط با اجازه خدا

:

در این سالی که در پیش است

نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای ، لیکن

در آغاز طلوع روشن سالی که می آید

کمک کن تا رها سازم ز خود

من کوله بار یک هزار و سیصد و افسوس

یک هزار و سیصد و اندوه

خدایا مهربانم کن

تو چشمان مرا با نور خود بگشا

تو لبخند رضایت را عطایم کن

بفهمان زندگی زیباست.



خداوندا !

تو راه سبز ایمان را نشانم ده

تو نیکی پیشه ام فرما

که راه حق صبورانه بپیمایم

و هرگز من نباشم از زیانکاران

رفیقا ، مهربانا ، عاشقم فرما

مرا در رود پر مهر گذشتت شست و شو ده

تو پاکم کن ، قرارم ده.



کریما !

دستهای گرم و لبخندی عطایم کن

تو ای نزدیک تر از من به من

اینک مرا دریاب ، پناهم ده

تو ذکرت را عطایم کن

که با یادت دلم آرامش یابد.



حبیبا !

قدر دان خوبی ام فرما

تو ای گرداننده دلها و چشمانم

تو ای تدبیر بر هر روز و هر شامم

تو چرخاننده احوال این دنیا

بگردان حال من را سوی آن حالی که می دانی

تو آرامش عطایم کن.



خداوندا !

نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما

برای مردمان خوب این وادی

عطا فرما

هزار امید

هزار و سیصد آگاهی

هزار و سیصد و هشتاد بهروزی

هزار و سیصد و هشتاد و نه لبخند زیبا را …

…

الهی آمین ای خدای مهربان آسمان ها و زمین

 نظر دهید »

خانه خوب خدا

27 فروردین 1393 توسط با اجازه خدا


پیش از اینها فکر میکردم خدا

خانه ای دارد میان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس وخشتی از طلا

پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او

هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان

نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب صدای خنده اش

سیل و طوفان نعره توفنده اش

دکمه پیراهن او آفتاب

برق تیغ و خنجر او ماهتاب

هیچکس از جای او آگاه نیست

هیچکس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان دور از زمین

بود اما در میان ما نبود

مهربان و ساده وزیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم از خود از خدا

از زمین، از آسمان،از ابرها

زود می گفتند این کار خداست

پرس و جو از کار او کاری خطاست

آب اگر خوردی ، عذابش آتش است

هر چه می پرسی ،جوابش آتش است

تا ببندی چشم ، کورت می کند

تا شدی نزدیک ،دورت می کند

کج گشودی دست، سنگت می کند

کج نهادی پای، لنگت می کند

تا خطا کردی عذابت می کند

در میان آتش آبت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود

خوابهایم پر ز دیو و غول بود

نیت من در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه

مثل صرف فعل ماضی سخت بود

مثل تکلیف ریاضی سخت بود

*****

تا که یکشب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا

خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود پرسیدم پدر اینجا کجاست

گفت اینجا خانه خوب خداست!

گفت اینجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست ورویی تازه کرد

با دل خود گفتگویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟

گفت آری خانه او بی ریاست

فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان وساده وبی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره دل را برایش باز کرد

می شود درباره گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران حرف زد

با دو قطره از هزاران حرف زد

می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

میتوان مثل علف ها حرف زد

با زبان بی الفبا حرف زد

میتوان درباره هر چیز گفت

می شود شعری خیال انگیز گفت….

*****

تازه فهمیدم خدایم این خداست

این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیک تر

از رگ گردن به من نزدیک تر….       

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

با اجازه خدا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهدا
  • ستایش حضرت علی
  • از سخنان حاجیه خانم ابطحی
  • دل سپردن به خدا
  • دل سپردن به خدا
  • دعا و نیایش
  • آغوش همیشه باز
  • خدایا
  • خداشناسی
  • دعای من
  • به تکرارش می ارزد
  • دعای امام حسین
  • فاطمه منصوره ی خدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس