امام رضا
e="font-size: x-large;">در غمگينترين غروب تاريخ
و در انتهاي دورترين نشاني روزگار
کهنهترين بغضهاي هود را فروخوردهام
و به پا بوس درگاه بلندت آمدهام
چونان هميشه، تنها با بضاعت اشک و آه.
- با پايي خسته به آستان تو قدم گذاشتهام
که رهنورد بيانتهاترين جادهها
که درد آشناي سنگلاخترين بنبستها
که فرسودهي دردناکترين تاولهاست.
- دستي درمانده را به سوي تو دراز کردهام
که افسردهي بيفايدهترين جستجوها
که زخمي اشتباهترين دوستيها
که گمشدهي خطاترين همراهيهاست.
- چشمي اميدوار را خيره به راه نگاهت نشاندهام
که مسافر تاريکترين شبها
که تماشاچي هرزهترين مضحکهها
که عزادار سياهترين مصيبتهاست.
- گوشي منتظر را بر در پيغامت خواباندهام
که آشفتهي پر ازدحامترين صداها
که درمند خراشندهترين زنجمورهها
که رنج ديدهي ناموزونترين نغمههاست.
- زباني ناتوان را به پرسش و خواهش تو گماشتهام
که خستهي خاکيترين التماسها
که آزردهي سستترين بافتهها
که عفونت زدهي دروغترين بدگوييهاست.
- اي ريشه دارترين درخت مهر !
خنکاي سايهسارهاي نگاهت را
از جان کويري و تشنهام دريغ مکن.
- اي زود جوشترين چشمهي لطف و صفا
اندوه مرا
از زلال بيدريغ لبخندت محروم مساز.
- اي نزديکترين آسمان آشنايي
بالهاي خستهي مرا
در سخاوت بيپايان خود رها کن
- اي پاسخ پرسشهاي بيجواب
اي آرامش التهابهاي بيسرانجام
اي ضامن گريختنهاي مضطرب
باز هم آهوي هميشهي تو از صياد گريخته است
اي آغوش هميشه باز …